در جمع که می نشستم ، دل و فکرم پی همان رمانی می چرخید که مشغول نوشتنش بودم و حال شخصیت اصی اش خوب نبود .

اما خاله ها تند تند برای شوهر هایشان پرتقال پوست می کندند و روی خیارهایشان نمک می پاشیدند .

من ، دور ترین جای خانه را برای بودن انتخای میکردم و با خودم حرف می زدم اما دایی ها ، کله ی کچل شان را نوازش می کردند و از اوضاع داخلی و خارجی صحبت می‌کردند


پسرهای جوان قش قش میخندیدند و دختر ها ریز ریز پچ میکردند اما من پای حرف های دلم نشسته بودم و به عقلم می‌گفتم یاری اش کند .

و همیشه منی بودم که در جمع بودم و در جمع نبودم 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Tara تلاش وردپرس Stephanie sharghgostardelijan سئو سایت / طراحی سایت / تبلیغات گــلــ هــآیــ کــآغـــذیــ ـدلــمــ ツ محبوبیت بازار دانلود تحقیق