این روزها آدم ها به خاطر گوشه گیری هایشان سرزنش می شوند .
بابت کم حرف بودن هایشان کنایه می شنوند و برای متفکر بودنشان بی محلی می بینند .
پس باید به تمام آدمها گفت :
میدانم سفر های دسته جمعی دل نشین اند ، میدانم خندیدن ها و شوخی کردن های بین راه حسابی می چسبند ، میدانم اسم فامیل بازی کردن ها بسیار لذت بخش اند
من خودم هم این کارها را دوست دارم ولی نه به اندازه ی تنهایی سفر کردن .
نه به اندازه ی تنهایی آش دوغ محلی خوردن آن هم در راه گیلان ، نه به اندازه ی تنهایی راه رفتن در مسیر گِل آلود جنگل .
من از خوبی مهمانی ها آگاهم .
میدانم چقدر تخمه شکستن های فامیلی دلنشین اند ، میدانم شنیدن خاطره های خاله زینب مفرح است .
من از خوبی دید و بازدید و ارتباط فامیلی آگاهم اما باور کنید ذهنم حوصله ی شنیدن حرف های زیاد را ندارد ،
من از بحث هایی که به دانش و تفکرم چیزی اضافه نمی کنند بیزارم .
من در میان جمع ، در دنج ترین نقطه می نشینم و در ذهنم آنقدر بلند بلند فکر میکنم که میترسم شما صدایم را بشنوید.
راستش را بخواهید ، من هم مثل شما ساعت ها پشت تلفن حرف زدن و خندیدن و لطیفه گفتن را می شناسم .
من هم مثل شما از قشنگی کار های گروهی آگاهم اما واقعا دوستشان ندارم .
من حوصله ی تلفنی حرف زدن را ندارم ، من می توانم کارگروهی کنم اما هیچوقت از آن لذت آنچنانی نمی برم .
کاش بدانید ذهن من با خلوت کردن و کار های مفهومی انس بیشتری میگیرد تا با سرو صدا و شروع کردن صحبت .
"پس مراعات حالم را بکنید"
و مطمئن باشید نه ترسو ام ، نه بی شهامت . من هم مثل شما آدمم . همین !
***
- پیشنهاد می کنم یک روز کامل ( یا حداقل چند ساعت ) چشم های خود را ببندید و زندگی بدون چشم را تجربه کنید .
درباره این سایت